دروگرها مشغول درو ، هوای داغ تابستان، مردان با داسی در دست که تیغه آن در افتاب برق میزد و بند نخی آن را به دور دست پیچیده و دسته آن را محکم در دست می فشارد که به آن منکال هم می گفتند در واقع داس دندان دارد ولی منکال مثل چاقو صاف می باشد.

وقتی همگی با هم یاهو یاهو و علی علی می گفتند شانه به شانه  گندم بود که بر روی هم گرو گرو انباشته می شد از اول خویر هر کس یک خار را بیشه می کرد تا آخرهای خویر که نزدیک می شد صدای چوشی یا چاوشی بندار بلند می شد .در همان گیرودار یک نفر با کوزه آب سرد درون خورجین خر خود  نمایان می شد لیوان روحی بزرگ را پر از آب و به دست دروگرها می داد دروگر هم هر چه قدر گندم در دم منکال داشت به عنوان هدیه به آب دهنده می داد تا آن زمان هم چاوشی به صلوات ختم و خویر گندم هم تمام یک نفس عمیق .  در واقع به کسی که به دروگرها آب می داد می گفتند " سق آب "

 


نویسنده: غلام حلاجیان ׀ تاریخ: جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است